فاطمه سادات ناظمی/ سوای نظر از توفیقات «پانزدهمین جشنواره سینماحقیقت» اگر بخواهیم با ملاکهایی همچون «ارزشهای اسلامی»، «فرهنگ ایرانی»، «اهداف کلان انقلاب اسلامی ایران» به بررسی و مرور مجموع تولیدات عرضه شده در «بخش مسابقه ملی» نشسته و کلیت آثار حاضر در این دوره از جشنواره را برحسب این شاخصها مورد ارزیابی قرار دهیم؛ قطعا نتیجهای جز ضعف و تضاد و یا در بهترین حالت، کاهلی و سستی در قرارگرفتن معیارهای یاد شده حاصل نخواهد شد.
این در حالی است که «جشنواره پانزدهم» در حالی به پایان راه رسید که «محمدمهدی اسماعیلی» وزیر فرهنگ و ارشاد دولت سیزدهم در این مراسم مدعی شد: «در فضای سینمای مستند کارهای مهمی شده و واقعیت به تصویر کشیده شده است. اما امید نیاز جامعه امروز است. جوانان ما بیش از هر دوره نیازمند امید هستند. جامعه هنری مثل همیشه باید در کنار وطن باشد، ما در مرکز گسترش سینمای مستند باید از هنرمندان مستندساز تمام قد حمایت کنیم.» سخنانی تکراری که نظایر مفهومی آن توسط وزرای فرهنگ دولت گذشته، یعنی دولت تدبیر و امید بارها بیان و اهالی بارها آن را شنیده و در خاطر داشتند. سخنانی نسبتا تکراری که «امید» همواره مهمترین کلیدواژه مطرح شده در آن بود؛ اما در عمل آنچه که در طول ۸ سال به جان مرم تزریق شد «ناامیدی» همراه با یاس و سرخوردگی مفرط بود. دقیقا همان چیزی که مخاطبان در عموم تولیدات این دوره از «جشنواره سینماحقیقت» نیز شاهد آن بودند.
البته نکته قابل توجه در «پانزدهمین جشنواره سینماحقیقت» آن بود که غلبه فضای «ناامیدی» در این دوره از جشنواره به حدی بود که غالب مستندهای حاضر در بخش «جایزه شهید آوینی» را نیز در برگرفته و در محتوای خود ارمغانی جز تلخی و ناامیدی و ناکامی همراه نداشت. آثاری که سوای نظر از اُفت کیفیت، به نحوی افراطی در مسیر حقنه «ناامیدی» به روح و جان مخاطب خود گام برداشته و در این مسیر تا به آن حد افراطی و نابخردانه عمل نموده بودند که اثری همچون مستند «تفنگ برادرم» سرانجامِ قهرمان داستان را در خودکشی روایت کرده و به صراحت فرجام مقاومت و ایستادگی را در ذهن مخاطب خود با احساس پوچی و تباهی پیوند میداد. اثری که برای چنین تصویرسازی مجعولی موفق به کسب «تندیس برنزی شهید آوینی» گردید!
فاجعه آنجاست که تندیس برنزی شهید آوینی به مستندی تحت عنوان «تفنگ برادرم» تعلق میگیرد که در تمام طول داستان، از زنی قهرمان یاد میشود که در دوران دفاع مقدس به رشادت و دلاوری و استواری چون کوه شهرت داشته و درکردستان همپای مردان به دفاع از شهر خود و پرستاری از مجروحین جنگی میپردازد. اما در ادامه با شهادت برادر خود و در پی آن از دست دادن مادرش، دچار افسردگی شده و کنج عزلت میگزیند و خودکشی فرجام تلخی است که برای او رقم میخورد. البته یکی دیگر از دلایل این امر، کمتوجهی مسئولین به او مطرح میشود. |
پس اگر چه میتوان اندکی از آثار و تولیدات عرضه شده در این دوره از «جشنواره سینماحقیقت» را آثار ارزشمند و در چارچوب مبانی انقلاب اسلامی به شمار آورد؛ اما در این میان فضای غالب بر عموم آثار حاضر در جشنواره، در مسیر «امیدزدایی» گام برداشته و بیش از هر چیز مخاطب خود را با یاسی فلسفی به حال خود رها میساختند و در این میان اهدای تندیس طلایی «جایزه شهید آوینی» به اثری همچون مستند «سرباز شماره صفر» میتواند به عنوان شاهد مثالی دیگر برای همراهی متولیان سینمای مستند با ادامهدار بودن چنین فضای «امیدزدایی» در عرصه تولیدات مستند در فضای فرهنگی قلمداد شود. مستندی که با اظهار ندامت و پشیمانی یک «رزمنده دفاع مقدس» به پایان میرسد و رسما مخاطب خود را به یاد «سربازهای وترن (veteran) از جنگ جهانی برگشته» میاندازد. همانها که هیچگاه حضور خود در جنگ را درک نکرده و صرفا برای مطامع دولتمردان قدرتطلب خود، زندگیشان را باختهاند.
مستند «سرباز شماره صفر» به روایت زندگی یک رزمنده دفاع مقدس به نام «جهانگیر بَدوره» در دوران پس از جنگ میپردازد که به دنبال دریافت درصد جانبازی است تا شاید از این طریق بتواند هزینههای درمانی همسر بیمارش را تامین کند. از این رو او به دنبال شاهد است تا به زخمی شدنش در جنگ شهادت دهند... اما سرانجام کمیسیون پزشکی رای به سالم بودن او میدهد. حال جهانگیر بدوره از بابت آن همه دوندگی که بینتیجه مانده گلهمند است و میگوید: زمان جنگ دانشآموز بودم و سنم نمیرسید ولی تو شناسنامه دست بردم که جبهه برم ولی الان کسی نیست که دست منو بگیره و باید زجر بکشم و... |
البته «امیدزدایی» از تولیدات ارزشی در سینمای مستند کشور به همین چند مستند ختم نشده و در تولیدات دیگری همچون مستند «روزهای ناتمام» تکرار میشود. این مستند نیز در «جشنواره سینماحقیقت» تندیس نقرهای جایزه شهید آوینی را از آن خود میکند.
مستند «روزهای ناتمام» ماجرای یک بیسیمچی در دوران دفاع مقدس بوده که در عین حال پیکر رزمندههای زخمی و شهید را جابهجا میکرده و اکنون با فراگیر شدن کرونا با هزینه شخصی خود، ماشینی کرایه کرده و توسط آن، بیماران کرونایی را جابهجا میکند. اما در طول مستند بارها به خاطرات دوران جنگ اشاره کرده و با مقایسه شرایط حال خود با آن دوران، لب به شکوه گشوده و به نوعی اظهار ندامت میکند تا آنجا که میگوید: خیلیها تونستن به جایی برسن ولی من هنوز باید دنبال یه کاغذ بِدواَم... خیلیها دیدن من با دوشکا هلکوپتر آمریکایی را زدم ولی فرمانده، تشویقی گرفت شاید چون فکر میکردن من بچهم، حالیم نیست، اصلا چرا گذاشتن ما بچهها تو اون سن بریم جنگ... |
متاسفانه «امیدزدایی» و گسترش «یاس» از جمله موضوعاتی بود که به نحوی فراگیر در مجموعه تولیدات حمایت شده توسط نهادهای فرهنگی انقلاب اسلامی حاضر بود و از آنچنان غلظتی در این قبیل تولیدات حاضر در این دوره از «جشنواره سینماحقیقت» برخوردار بود که حتی حضور و اعطای جایزه به مستندهای تلویزیونی امیدبخشی همچون «آورتین» ، «آن مرد» ، «راکال» و... نیز نتوانست تلخی و ناامیدی به تصویر کشیده شده در این طیف گسترده از آثار را پوشش دهد. آثاری نظیر «از رنج عاشقی» که به صراحت مدافعان وطن را شخصیتهایی نادم و پشیمان به تصویر میکشد.
مستند «از رنج عاشقی» عنوان اثری است که به مشکلات و طرح نیازهای جانبازان اعصاب و روان پرداخته و زندگی تعدادی از آنان را به تصویر میکشد. مطرح شدن نیاز و مسائل جنسی از زبان یکی از جانبازان و به کار بردن الفاظ زشت توسط او، آن هم کاملا بدون پرده، دور از شان این بزرگمردانی است که روزی جان در کف اخلاص نهاده و برای دفاع از خاک این کشور جنگیدهاند. ندامت و پشیمانیِ به تصویر کشیده شده در اینگونه آثار که هر از گاهی، گریزی به دفاع مقدس زده ه و یا به تفصیل به آن پرداخته میشود، کافی است تا نگاه مخاطبان را نسبت به ۸ سال دفاع مقدس دچار تردید کند و رهاورد آن را چیزی جز پشیمانی و ندامت نداند. |
البته برای اینکه قدری هم به نیمه پر لیوان بنگریم، باید از حضور تعدادی از مستندسازان انقلابی در بخش جایزه شهید آوینی که همچون فانوسی در میان سیاهیِ آثار تلخ و تاریک، روشنیبخش پانزدهمین دوره جشنواره فیلم فجر بودند، خرسند باشیم. تولیداتی که اگر چه با ضعف فُرم و ساختار هنری تقلیل یافتهای دست و پنجه نرم میکنند؛ اما از حیث محتوا قدرتمند ظاهر شده و همچون مستند «اکسلنیهیل» با تشبیه وضعیت اقتصادی ایران به شکست ایران از ژاپن در فوتبال آسیایی ۲۰۱۹، به ناکارآمدی «مدیریت حسن روحانی» در حل مشکلات اقتصادی ایران میپردازد و یا همانند مستند «عملیات المپیک» سعی خود را بر این امر متمرکز مینمایند تا با نگاهی همهجانبه به مساله تحریمِ ورزشکاران ایرانی توسط رژیم غاصب صهیونیستی و محرومیتها و مشکلات پیش آمده برای آنها بپردازد و برای حل این مساله راهکارهایی در حد بضاعت خود ارائه دهند.
نمونه تولیداتی همچون مستند «بچههای زمین خاکی» میتواند مصادیق ملموسی برای تولیداتی دغدغهمند محسوب شوند که با وجود محتوای مطللوب خود از حیث هنری و سینمایی دچار ضعف و نقصان بوده و این همه سبب میشود تا این تولیدات جایگاه خود را نیابند.
مستند «بچههای زمین خاکی» ماجرای تیم فوتبال کودکان کار در کورههای آجرپزی را به تصویر میکشد که ابتدا از زمینهای خاکی و از صفر شروع و حتی زمین تمرین را خودشان آماده میکنند و با تلاش و تمرین مداوم، در روز مسابقه نهایی، قهرمان شده و در نهایت به یک تیم حرفهای تبدیل میشوند. |
سوای نظر از توفیقات «پانزدهمین جشنواره سینماحقیقت» اگر بخواهیم ارزشهای اسلامی، فرهنگ ایرانی، اهداف کلان انقلاب اسلامی ایران و فلسفه وجودی فیلم مستند را در نظر گرفته و مبتنی بر آن مجموع تولیدات عرضه شده در بخش مسابقه ملی را مورد بررسی قرار داده و کلیت آثار حاضر در این دوره از جشنواره را برحسب این شاخصها مورد ارزیابی قرار دهیم؛ نتیجهای جز تضاد و یا در بهترین حالت، نایده گرفتن معیارهای یاد شده حاصل نخواهد شد.
باید بپذیریم که خوشساخت و جذاب بودن گام ابتدایی موفقیت هر مستند و به طور کل هر اثر نمایشی است که تحت آن میتوان مفاهیم عمیقتر و مبانی مورد نظر را به مخاطب القاء نمود. گام نخستی که عدم توجه به آن سبب شده تا طیف گستردهای از «تولیدات سینمای مستند انقلاب اسلامی» در سطح «تولیدات تلویزیونی» فروکاست پیدا نموده و اساسا از بضاعت لازم برای مطرح ساختن خود در چرخه «صنعت-هنر-رسانه سینما» برخوردار نباشند.
اما از سوی دیگر اگر مستندی از ساختاری مناسب برخوردار باشد اما از طریق این فُرم زیبا نتواند مبانی فکری، اعتقادی و رفتاری منطبق با اصول و ارزشهای ملی و دینی را به مخاطب خود ارائه دهد و یا حتی به اثری ضدارزش و مغایر با بدیهیات سبک زندگی اسلامی و ایرانی مبدل و یا پیامهای مغایر با «منافع ملی» را به مخاطب منتقل نماید و ...؛ آن اثر به مثابه زهری آغشته به شیرینی در عمق جان مخاطبان خود نفوذ نموده و در حد بضاعت حضور خود در چرخه «صنعت-هنر-رسانه سینما» میتواند قلب و ذهن جامعه مخاطب خویش را به تسخیر در آورده و متاثر از مفاهیم خود سازد.
پس اگر چه «پانزدهمین جشنواره سینماحقیقت» به نحوی ویژه سعی در پوشاندن چهره واقعی مجموعه تولیدات سینمای مستند کشور از مسیر عدم پذیرش و یا شرکت داده شدن در این رویداد را داشت، اما با این همه میتوان به تعداد نه چندان زیاد اما در عین حال موجه و جریانساز از آثار عرضه شده در «جشنواره سینماحقیقت» اشاره نمود که در صورتی هماهنگ با ادوار اخیر، به صورتی واضح اقدام به نزج و گسترش مفاهیم و مبانی سکولاریسم (Secularism) بر عمق جان مخاطب مسلمان ایرانی مینمایند. تولیداتی که هر یک از زاویهای به موضوع ناتوانی نظام اسلامی در حل مسائل و مشکلات جامعه پرداخته و حاکمیت دینی را به گونهای بیکفایت جلوه میدهد. مستندهایی همچون «نان بیجان» ، «احتضار» و «آنشب» و ... مصادیقی از این دست آثار بودند. تا آنجا که در مستند نیمه بلند «آنشب» پس از آنکه وضعیت سیاه و تلخ جامعه ایران آنچنان فلاکتبار توصیف میشود، به صراحت از ناکارآمدی ارکان مختلف حاکمیت در صورت نمادهای بیمسئولیتی همچون نیروی انتظامی و سازمان بهزیستی و ... صحبت به میان آمده و در نهایت مخاطب با تکقهرمان زن اثر در قالب تشکلهای مردمنهادی مواجه میشود که با تفکراتی کاملا سکولار در حال تسکین بخشی از دردهای جامعه میباشند. ابر قهرمان زنی که شاید به صورتی کاملا اتفاقی در مستندی دیگر با عنوان «هیچ کس منتظرت نیست» حاضر میشود و اینبار همان گسترش مفاهیم و مبانی سکولاریسم در اثری از مجموعه تولیدات راهیافته به بخش «مسابقه بُلند ملی» منعکس میشود.
مستند «آنشب» ماجرای زنی فراری از خانه است که شبی با لباس بیمارستان و نوزاد تازه به دنیا آمدهاش از بیمارستان فرار کرده و به مرکز نگهداری زنان بیسرپرست در محله شوش تهران میرود. او تمایل دارد نوزادش را به بهزیستی بسپارد. اما همه اطرافیانش سعی دارند تا مادر را برای نگهداری از نوزادش راضی کنند، اما در ادامه متوجه میشویم که ماجرا از این فراتر است و این بچه قبل از تولد به یک باند خرید و فروش نوزاد فروخته شده است. حال مدیر مجموعه مرتب با پلیس و فوریتهای اجتماعی تماس میگیرد برای بردن نوزاد، اما هیچکدام زیربار این مسئولیت نرفته و آن را به یکدیگر پاس میدهند. |
سوای نظر از گسترش مفاهیم و مبانی «سکولاریسم» ، تقابل و ضدیت با حاکمیت دینی و ترسیم ناکارآمدی چنین «حکمرانی غیر سکولاری» را میتوان یکی از مفاهیم منتقل شده در تولیداتی همچون مستند «نان بیجان» در نظر گرفت. تولیداتی که بیکفایتی حاکمیت جمهوری اسلامی را پس از پیروزی انقلاب اسلامی به چالش کشیده و به نوعی سعی در ناکارآمد نشان دادن اصل و اساسا چنین حاکمیتی در امر بهبود بخشیدن به کیفیت نان و قیمت آن دارد. اثری که به مقایسه حاکمیت دینی با دوره پهلوی دوم پرداخته که مسئولان حکومتی در قبل انقلاب، تمهیداتی اندیشیدند تا نان به نرخ ارزان به دست مردم برسد و در این مسیر تا آنجا قاطع عمل کردند که گرانفروشان نان را در تنور میانداختند... و با اشاره به موضوع ثبات قیمت نان در دوره پهلوی و همزمان نشان دادن بخشهایی از یک فیلم فارسی رسما ناکارآمدی نظام دینی را در ایجاد چنین ثباتی متذکر میگردد و در این تصویرسازی تا آنجا پیش میرود که بعد از رسیدن به فصل انقلاب و جنگ ایران و عراق مخاطب با نمای زمستان و دیالوگهای صریحی مواجه میشود که به دروغ بیان میدارد که در زمان جنگ تمامی درآمد دولت صرف هزینههای ارزی و جنگ میشد و رزمندهها باید سهمیه مناسب دریافت میکردند...!
البته «نان بیجان» از جمله مستندهایی است که در بخشهایی از خود به تذکر و یا تا حدی تهدید حاکمیت پرداخته و رسما بیان میکند که «نان کالای سیاسی است» و رسما بیان میکند که تغییر در قیمت نان موجب «شورش اجتماعی» میگردد. |
سوای نظر بررسی کم و کیف حضور خزنده «جریان تحریف تاریخ» در عرصه سینمای مستند که با شاخصه مستندهایی همچون «کودتای ۵۹» در جشنواره سال گذشته و همچنین آثار و تولیداتی نظیر مستند «دبستان پارسی» در این دوره از «جشنواره سینماحقیقت» که با جهات و یا تساهل متولیان نظارتی در حال تثبیت خود در فضای مستندسازی در کشور میباشد؛ یکی دیگر از جمله موضوعات بسیار مهم که در «پانزدهمین دوره جشنواره سینماحقیقت» بسیار پررنگ به چشم میخورد مسئله «فمنیسم» و ترویج آموزههای رایج در مکاتب مختلف آن است که حجم قابل توجهی از آثار به نمایش درآمده در این دوره از جشنواره را شامل شده و با کیفیتهای بیان مختلفی در مستندهای شاخصی نظیر «گیسلو» ، «بیبیجان» ، «ای کاش داد میزدم» ، «آن شب» ، «هیچکس منتظرت نیست» ، «مادر بیسیم» ، «سایهباد» ، «چهرهپرداز» و ... قابل مرور میباشد.
اما در این میان، مستند «چهرهپرداز» اثری شاخص است که مبتنی بر «آموزههای موج سوم فمنیسم» (Third-wave feminism) سعی در الگوسازی از «زن مُدرن» در «جامعه سُنتی ایران» داشته و در این راستا به ارائه مدلی تصویری از نحوه چنین همزیستی برای دختران و زنان مخاطب مبادرت میورزد.
مستند «چهرهپرداز» با صحنه آرایش کردن یک زن آغاز میشود و ماجرای زندگی دختری است به نام مینا که در روستا زندگی میکند او علاقه زیادی به آرایش دارد اما همسرش گلمحمد علیرغم قول و قرار قبل ازدواج، او را از این کار نهی میکند. همسر مینا گلهدار است. اما مینا علاقهای به این کار نداشته و مدام از بابت آن اظهار نارضایتی میکند. او برای دیدن دخترعمه کارگردانش، چندماهی به شهر رفته، در آنجا با یک گریمور آشنا شده و مدتی در کنار او کار میکند. مینا که علاقه زیادی به تحصیل دارد، از روز اول با شوهرش عهد کرده بود که دانشگاه برود، اما حال گلمحمد زیر قول و قرارش زده، چرا که زن برادرش هم با رفتن به دانشگاه هوایی شده، دو فرزندش را رها کرده و طلاق میگیرد. با وجود مخالفت گلمحمد، مینا مصر است که به دانشگاه برود و رشته گریموری بخواند. در نهایت گلمحمد شرط میکند که اگر مینا به دانشگاه رفته و به قول خودش آرایشگری بخواند، او باید زن دیگری بگیرد. به این ترتیب در مستند «چهرهپرداز» مینا خودش به دنبال دختری برای گلمحمد میگردد تا گلمحمد با دخترخالهاش که در اصطلاح نافبرونش بوده ازدواج نکند... و به این شیوه حقارت و استیصال زنان را در جامعه ایرانی به تصویر میکشد. فرهنگ زندگی روستایی را تقبیح کرده و شهرنشینی و تحصیلات آکادمیک را مایه افتخار میداند. سنتها را دست وپاگیر نشان داده و زن روستایی ایرانی را که از دیرباز همپا و شانه به شانه همسرش کار کرده و نقش پررنگی در خانواده ایفا میکرده و اینگونه تنزل داده و درمانده و عاجز معرفی میکند تا آنجا که حاضر است فرزند خویش را رها ساخته و حضور هوو را بپذیرد و حتی برای همیشه از زندگی همسرش بیرون برود... او همه این حقارتها را میپذیرد تا به آرزوی خود برسد. |
در مجموع باید توجه داشت که غلتیدن به وادی «سکولاریسم» و ناکارآمد نشان دادن حاکمیت دینی و «نظام جمهوری اسلامی» و ارائه تصویری سیاه و فلاکتگونه از «سبک زندگی اسلامی و ایرانی» از جمله موضوعاتی است که فضای مستندسازی در کشور را تحت سیطره خود درآورده و این در حالی است که کیفیت و کمیت محتوایی آثار عرضه شده در «پانزدهمین جشنواره سینماحقیقت» نشان میدهد که متولیان این عرصه یا دارای هیچ برنامه مدون و جامعی برای هدایت و یا حمایت هوشمندانه از تولیدات سینمای مستند نمیباشند و یا برنامههای ایشان آنچنان راهبردی و هوشمندانه تنظیم نگردیده که بتواند فضای تولیدات سینمای مستند را به سمت و سوی مطلوبی در جهت «منافع ملی» هدایت نماید.
در پایان لازم است تا متذکر این مهم شد که «ولنگاری» حاکم بر فضای سینمای مستند در کنار بیبرنامگی و یا برنامهریزیهای غلط و غیر هوشمندانه در مدیریت کلان آن آفتی است که نه تنها منتج به پرورش جوانان مستعد و علاقمند برای اصلاح روند فیلمسازی و بازگشت به فرهنگ ایرانی اسلامی در صنعت سینمای مستند نمیشود؛ بلکه موجب میگردد تا استعدادهای جوان و نیروهای دغدغهمند نیز با حضور در اتمسفر حاکم بر «سینمای مستند» دچار التقاط شده و همرنگ فضای موجود در این عرصه گام برداشته و به تولید آثاری بعضا مجعول با بودجههای نهادهای مختلف فرهنگی در کشور مبادرت ورزند.
ارسال نظر